خداحافظ داراب ( اثري تاريخي از مهندس لاله رستمي )
هوالمحبوب
مي خواهم برايت بنويسم .مي خواهم برايت بنويسم از لحظات و ثانيه ها از روزها و ماههايي كه با هم خاطره ساخثيم، مي خواهم برايت بنويسم از خاطره هايي كه گذشت. از گذشته هايي كه در پس زمان ديروز نام گرفت،از ديروزي كه با ترسيم آن روبروي چشمانم ديگر مرا ياراي مقابله با حلقه هاي اشك نخواهد بود.
مي خواهم برايت از شهري بنويسم كه دو سال پيش وارد آن شديم و اكنون ما را اهل آن مي خوانند، مي خواهم برايت از كوچه و خيابانهايي بنويسم كه برآن قدمهاي مهر برداشتيم، مي خواهم برايت از بازاري بنويسم كه دوستي را به قيمتي پربها خريداري كرديم.مي خواهم برايت از ريزش برگهايي بنويسم كه با ريزش محبت در قلبهايمان ملودي يكساني را نوازش مي كرد.مي خواهم برايت از خورشيدي بنويسم كه گرماي وجودش را براي تكثير لطف در قلبمان هديه كرد، مي خواهم برايت از دانشگاهي بنويسم كه ديگران آن را محل كسب علم خواندند اما من آنجا را نعمتي بزرگ از جانب خدايمان براي آشنايي با صميميت مي خوانم. مي خواهم برايت از راهروهاي دوستي، كلاسهاي معرفت، درسهاي صداقت، جزوه هاي صفا و كتاب محبت بنويسم، مي خواهم برايت از استاد زندگي بنويسم.
مي خواهم برايت از دوستي بنويسم كه با يك سلام، ساده شروع شد و اكنون ريسماني پيچيده تر و محكم تر از آن نخواهي يافت. مي خواهم برايت از شاعري بنويسم كه شعرش را لابلاي برگهاي زمان گم كرد، مي خواهم برايت از شعري بنويسم كه در كالبد گل اطلسي رنگ گرفت. مي خواهم برايت از شيطنت زمان در كلاس مهر بنويسم، مي خواهم از سكوت، از نگاه، از كلام بيصدا بنويسم. مي خواهم برايت از فراموشي واژه تقصيرو غرور بنويسم،مي خواهم برايت از نزديكي كلمه اميد و دوري افسوس بنويسم.
مي خواهم برايت از دوستي، از محبت، از مهر، از صفا و صميميت، از يكرنگي و محبت، از پاكي و زيبايي بنويسم. مي خواهم برايت بنويسم.مي خواهم براي تو از تو بنويسم، مي خواهم براي تو از دوست، از همكلاسي بنويسم، مي خواهم برايت از دعاي خوشبختي براي تو بنويسم.
پس اكنون اينچنين مي نويسم:
خدايا به آنان كه دوستشان مي داري بياموز كه عشق از زندگي كردن برتر است و به آنان كه دوستر مي داري بچشان كه دوست داشتن از عشق والاتر.
خواهر كوچك شما: لاله رستمي
مهندسي مرتع و آبخيزداري1384



