کوروش و منشور حقوق بشر

اولین منشور حقوق بشر دنیا  کشوری که ما در آن زندگی می کنیم به گواه تاریخ درخشان خود ; همیشه سر آمد علم و تمدن بشری بوده و هست و خواهد بود کشور ما با تمدنی 7000 ساله هر بیگانه ای را به شگفتی وا می دارد . یکی از این افتخارات ; این است که ما ایرانیان اولین قومی هستیم که در هزاران سال پیش به فرمان شاهنشاه خود و پدر ایران کوروش بزرگ منشور حقوق بشر را به جهانیان معرفی کردیم و در آن آزادی ادیان و بیان را به دنیا هدیه دادیم . اما امروز دنیا ما را به نقض حقوق بشر محکوم می کند حقوقی که برای اولین بار ما آن را نوشته و تنظیم کردیم و الان این متن چند هزار ساله زینت بخش سر در سازمان ملل می باشد . امروز ما ترجمه کامل این منشور را برای شما می نویسیم باشد که با خواندن آن شما جوانهای ایران بزرگ بیشتر به خود و تمدن ایرانی خود افتخار کنید .

متن منشور حقوق بشر 

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان ،نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فراماروائی اش را « ِ‌بل »و « نبو » گرامی می دارند و [از طیب خاطر، و]با دل خوش پادشاهی او را خواهانند .
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم . مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید، ...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم . او بر من ، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم ، و همچنین بر کَس و کار [و ، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من ، برکت و مهربانی ارزانی داشت .

ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم . به فرمان « مردوک » ، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند . همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس ؟] ، همه مردم سرزمین های دوردست ، از چهارگوشه جهان ، همه پادشاهان « آموری » و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [ پا هایم را بوسیدند] . از... ، تا آشور و شوش .

من شهرهای « آگاده » ، اشنونا ، زمبان ، متورنو ، دیر ، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم . همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که « نبونید » ، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک «خدای بزرگ» و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد ...
بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای نخستین شان بازگرداندم،... [ قبل از « بل » و « نبو »] هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند ، چه بسا سخنان پُربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند ، و به خدای من « مردوک » بگویند: کوروش شاه ،پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه [نیز]...

اینک که به یاری «مزدا» تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملت هائی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملت هائی که من پادشاه آنها هستم یا ملت های دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.

من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.

من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به طریق دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغلی را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند. هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد .

من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم .
من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهّداتی که نسبت به ملت های ایران و بابل و ملل چهار جانب جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند.

 

آری این است تمدن کهن ایران ; سرزمین باشکوه و پر نعمت ما باید چون گذشته مهد تمدن و پیشرفت باشد در دورانی که دنیا در برده داری و ظلم به انسانها به سر می برد در کشور ما ایران همه و همه در زیر پرچم حقوق بشر کوروش بزرگ زندگی می کردند .

زنده باد ایران . پاینده باد ایران .

ســــــرزمین جــــاوید

بی گمان فرهنگ و تمدن ایرانی، از آغاز تا کنون استمراری بنیادی و پرتوان و پیوسته داشته است.این فرهنگ و نمودارهای فکری و معنوی آن،مانند حلقه های بهم پیوسته ی یک زنجیر می باشد. هر حلقه یا چند حلقه ی این زنجیر، توسط دانشمندان و هنر مندان و حکیمان و عارفان و...به فراخور زمان و مکان و ذوق و سلیقه آنان ساخته و پرداخته شده است.به ترتیبی که این دانه ها و حلقه ها پیراسته و آماده شده، پیوسته سازندگان هر عصر و دورانی، میراث بر تجربه ها و آموخته ها و داده های پیشینیان خود بوده اند و نمیتوانسته اند از آن گنجینه بی نیاز باشند، اما همیشه برابر با زمان و مکان و در برخورد با فرهنگ ها و تمدن های دیگر ،و در بازار پر رونق داد و ستدها، بر آنچه که از پیش به آنان رسیده ، افزوده، و همین پویایی و عدم ایستائی است که فرهنگی همیشه در حال تحول ، زنده و نو را برای نسل بعدی بر جای نهاده.

اما در برخورد اندیشه ها و داد و ستد ها، این ایران و فرهنگ و تمدن ایرانی است که عناصر نو و پویا و متحول و شگرف بشری را بیشتر به دیگر ملت ها و اقوام داده است.از سوئی دیگر، آنچه را نیز که اخذ کرده،در این کوره گدازنده و توانمند،آنچنان ذوب کرده و آمیخته که چیزی دیگر ،در ارزش و تازگی بدر آمده است.

اما تمدن و فرهنگی که نیرومند، ریشه دار و اصیل و کهن روزگار و همچنین پویا بوده و در داد و ستد جهت باروری و رشد و شکوفایی آماده و دور از تعصب باشد، دوام می آورد. ایران کهنسال و دیرینه تاریخ، در طول زمان بسیار دراز بسا که مورد تهاجم و تاخت و تاز اقوام وحشی قرار گرفته و از دیدگاه نظامی شکست خورده و مهاجمان در آن به حکومت پرداخته اند:

حمله ی آشوربانی پال

حمله اسکندرگجستک

حمله ی وحشیانه اعرابحمله ی ترکان غزنوی

حمله ی ترکان سلجوقی

حمله ی ترکان قراختایی

حمله ی ترکمان

حمله ی خونین مغول  

حمله ی تیمور

اما در برابر فرهنگ و تمدن سرشار و نیرومندش، چون به نسبت، همه مهاجمان در برابر آن ضعیف و فقیر بودند به طریق وام گیری در آمده و به زی و کسوت فرهنگ ایرانی در آمدند.

در دوران چنین حکومت هائی، فرهنگ و تمدن ایرانی همچنان راهرو و پویایی روش دیرینه بوده و هیچگاه این زنجیره استوار فرهنگی در این سرزمین نگسسته است، بلکه هم فرهنگ و تمدن مهاجمان را در حد توان در خود مزمحل کرده و هم اقوام مهاجم را در بطن جامعه خویش جای داده تا جائی که آنان خود پشتیبان و مروج این فرهنگ و تمدن و زبان شده اند.

از تهاجم هائی داستانی،اساطیری ،تاریخی که مربوط به دوران پیشدادیان و کیانیان ، تا مادها ، هخامنشی ها و پارتها و ساسانیان می شود،و پس از آن تازیان و اقوام گوناگون ترک به ویژه مغول ها و اعقاب آنان تا همین اواخر و یونانیان که پس از هخامنشی ها به ایران آمدند همیشه این فرهنگ و تمدن و زبان ایرانی بوده که ملل و اقوام مهاجم را ایرانی مآب کرده است. اما چون عنصر قالب در اصول بنیادی تفکر و بینش ایرانی پویائی و سازندگی و بالندگی بوده، همواره بصورتی ذاتی در پس هر تهاجمی روند دوباره سازی و زنده شدن و رونق دوباره را در پیش گرفته و هموراه چون کوهی استوار بر بلندای تاریخ بر جای مانده.

این سرزمین اهورائی،خاستگاه نیاکانی ماست که به مردمان روی زمین فرهنگ نیک زیستن آموخته،در زنده نگاه داشتن گوهره فرهنگ و زبان و گنجینه فکری آن بکوشیم.

ایران ای سرزمین آریان،مهرت به دل جان ماست تا آخرین ذره جان.

جاويد مزديسنا،پاينده ايران

حکمیت تاریخ در باره کوروش

کوروش پس از تاسیس یک حکومت بزرگ، شامل ممالک متمدن و نیرومند شرق نزدیک و میانه، و تامین حیثیت و افتخاری بزرگ برای خود و اعقاب خویش، در سال 520 قبل از میلاد پس از 70 سال عمر در کمال عزت و نیکنامی درگذشت. تقریبا" تمام مورخان و سیاحان و خاورشناسان از این مرد به نیکی یاد کرده اند.

هرودوت کوروش را پدری مهربان و رئوف می داند که برای رفاه مردم کار می کرد. وی می نویسد : "کوروش پادشاهی بود ساده، جفا کش، بسیار عالی همت، شجاع و در فنون جنگ ماهر، که ایالت کوچک فارس را یک مملکت بزرگ نمود. مهربان بود و با رعایا سلکوک مشفقانه و پدرانه می نمود. بخشنده، خوشمزاج و مودب بود و از حالت رعیت آگاهی داشت."

در جایی دیگر او را آقای تمام آسیا می خواند و می نویسد : "هنگام پادشاهی کوروش و کمبوجیه قانونی راجع به باج و مالیات وضع نگردیده بود، بلکه مردمان هدایا می آوردند. تحمیل باج و مالیات در زمان داریوش معمول گردید، لذا پارسیان می گفتند که داریوش تاجر، کمبوجیه آقا و کوروش پدر بود. اولین را به آن جهت که سود طلب بود، دومین را چون سختگیر و با نخوت بود و سومین (کوروش) را به واسطه اینکه ملایم و رئوف بود و همیشه خیر و خوبی ملت را هدف قرار می داد، پدر می خواندند."

گزنفون می نویسد : "او سطوت و رعب خود را در تمام روی زمین انتشار داد، بطوری که همه را مات و مبهوت ساخت. حتی یکنفر هم جرات نداشت که از حکم او سرپیچی کند و نیز توانست دل مردمان را طوری برخود کند که همه میخواستند جز اراده او، کسی بر آنها حکومت نکند."

همین مورخ در مطلبی دیگر می آورد که : "کوروش خوش قیافه، خوش اندام، جوینده دانش، بلند همت، با محبت و رحیم بود. شداید و رنج ها را متحمل می شد و حاضر بود با مشکلات مقابله کند ... کوروش دوست عالم انسانیت و طالب حکمت و قوی الاراده، راست و درست بود ... باید اذعان نمود که کوروش تنها یک فاتح چیره دست نبود، بلکه رهبری خردمند و واقع بین بود و برای ملت خود پدری مهربان و گرانمایه به شمار می رفت."

ریچار فرای معتقد است که : "یک صفت دوران حکومت کوروش همانا اشتیاق به فراخوی ها و سنت های مردم فرودست و فرمانبر شاهنشاهی و سپاسداری دین و رسم های ایشان و میل به آفریدن یک شاهنشاهی آمیخته و بی تعصب بود. صفت دیگرش ادامه سازمانها و سنت های شاهان گذشته یعنی مادها بود. با این تفاوت که فقط کوروش جانشین استیاک گشته بود. چرا که بیگانگان شاهنشاهی هخامنشیان را همان شاهنشاهی مادی و پارسی می دانستند."

همچنین خاورشناسان بسیار دیگری راجع به کوروش نظر داده اند که بیان همه آنها خارج از حوصله این مطلب است. در اینجا به یک نکته مهم می پردازیم و آن اینکه مولانا ابولکلام آزاد، ضمن تفسیر چند آیه از سوره کهف معتقد است که ذولقرنین در آیات قرآنی اشاره به همان کوروش هخامنشی است.

نکته جالب دیگر آنکه در آرامگاه کوروش کبیر این عبارت نوشته شده است : "ای انسان هر که باشی و از هر کجا که بیایی، زیرا که می دانم خواهی آمد، من کوروش هستم که برای پارسیان این دولت وسیع را بنا کردم. پس بدین مشتی خاک که تن من را می پوشاند رشک مبر

پلوتارک از دیگر مورخین در این باره می نویسد که : "اسکندر پس از حمله و خواند این جملات بسیار متاثر شد و چون دید که درب آرامگاه کوروش را گشوده اند و تمام اشیاء گرانبهایی را که با او دفن شده است ربوده اند، دستور داد تا مرتکب را بکشند.